skip to main
|
skip to sidebar
غربت نشین
۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه
دلم شب زده در این غربت قریب و چشمهایم ثانیه ها را تندتر می شمرند
حیف که پاگیر عشق شده ام وگرنه دریاها را پیاده بادبان می زدم تا به تو رسم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم
چراغهاي رابطه تاريكند
چراغهاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
نوشته ها
◄
2011
(27)
◄
مارس
(3)
◄
فوریهٔ
(3)
◄
ژانویهٔ
(21)
◄
2010
(17)
◄
نوامبر
(3)
◄
سپتامبر
(2)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(5)
◄
مهٔ
(2)
◄
فوریهٔ
(4)
▼
2009
(43)
◄
دسامبر
(1)
▼
نوامبر
(5)
دلم شب زده در این غربت قریب و چشمهایم ثانیه ها را ...
چگونه است که وقتی به خاته بازمی گردی غریبی تو دیگر...
پیغام گیر تلفن شاعران بزرگ
دیگر نمی توان شکوفه جوان دیگری از این زمین پاک را ...
من یک دختر 16 ساله ام و در13 آبان( روز دانش آموز) ...
◄
اکتبر
(2)
◄
سپتامبر
(1)
◄
ژوئیهٔ
(11)
◄
ژوئن
(23)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر