۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

پوچ در پوچ: نمایشنامه کودتا( پرده اول

بازیگران: محمود ا.ن ، علی ح .خ

شب اندرونی محمود آماده خوابیدن می شود،بیژامه سوراخش را به پا کرده لبخندی بر لب
ناگهان صدای زنگ تلفن شنیده می شود
محمود:الو
نوچه الف: آقا راحت بخوابین دم بچه ها گرم همه ایران به شما رای دادن
صبح اندرونی محمود سراسیمه از خواب بیدار شده
زهرا خانم : آقا دوباره که رخت خوابت رو خیس کردی
محمود : خفه شو زن دیشب آقا رو تو خواب دیدم
در همین حال با عجله حاضر می شود و خود را به بیت علی می رساند
اندرونی بیت ،بوی تریاک در فضا پیچیده و محمود دوباره سر درد می گیرد
نوچه ب رو به محمود : علی خان خلوت کرده یک ساعتی منتظر باشید
بعد از ظهر محمود کلافه از انتظار ، علی خان وارد می شود
محمود : آقا دیشب خواب بدی دیدم
علی : بگو
محمود : آقا خودش اومد به خوابم گفت چه نشستی که یک طوفان در راهه کلی هم خس و خاشاک با خودش می یاره
جادوگر بیت با عینک آفتابی بسیار قوی در همین حال وارد می شود
همه اهل بیت به هنگام ورود محمود باید از عینک های خاصی استفاده کنند تا در اثر شدت هاله نور کور نشوند
جادوگر بیت : طوفان نشانه خشم خداست و خس و خاشاک بندگان بر حق خدایند
علی به نوچه ها علامت می دهد ، گردن جادوگر از بدنش جدا و نقش زمین می شود
حکومت تاجی امام زمانی به روزی افتاده که ماندن یکی دو سال را هم برای خودش غنیمت می شمرد. آقایان چندین و چند قرن است که به واسطه دین رابطه نزدیکی با توده های مردم داشته اند اینان بهتر از هر تحلیلگری از روحیات ایرانیان آگاهند اینان بهتر از من و شما می دانند که ایرانی در طول تاریخ چگونه جلادترین حکومتها را به خاک نشانده است.حال این سوال مطرح می شود که چرا اینان از تاریخ عبرت نمی گیرند حتی همین تجربه انقلاب خودشان هم می تواند چنین درسی به ایشان دهد.دلیلش بسیار روشن است اینان می دانند که اصلاحات درون ساختار حکومتیشان یک نام گول زنک برای برکنار شدنشان از اریکه قدرت است، سی سال تلاش برای قبضه کردن تمامی قدرت و ثروت کشور نمی بایست به راحتی تقدیم گروهی دیگر اندیش از خودشان شود، ضرورتی ندارد که با وجود داشتن نیروی نظامی و سایر امکانات قدرت را تقدیم رقبای خود کنند،شبکه مافیایی خامنه ای و هزاران تن از مزدورانش به سختی قدرت را از چنگال رفسنجانی و جیره خوارانش بیرون کشیده است.نکته جالبی که در این میان وجود دارد این است که این شبکه مافیایی فقط و فقط یک هدف را دنبال می کرده و آن هم ثروت اندوزی است و برخلاف تصور هیچگونه تفکر ایدولوژیکی و دینی در پشت آن قرار ندارد ،همانند شبکه های مافیایی ایتالیایی تنها منافع مالی توسط این گروه دنبال می شود و به همین دلیل اینها به اندازه تمامی گروه های خرد مافیایی شکننده هستند و به خوبی برایشان روشن است که حکومت کثیفشان ظرف چند سال آینده محکوم به فناست .از این رو در این فرصت کوتاه به دست آمده هر آنچه می توانند بار می زنند و راههای فرار خود را آماده می کنند .قدرت این حیوانات حکومتی بسیار پوشالی تر از آن است که تصور می رود ،اعضای این باند مافیایی از مرز چندهزار نفر بیشتر تجاوز نمی کند.در این میان مردم باید با هوشیاری به آگاه سازی بخش محروم جامعه بپردازند و هریک خود سفیری شوند تا توده های ناآگاه تر و نیروهای بسیاری را جذب جنبش کنند ، سفرهای شهرستانی داشته و با نشان دادن جتایات رژیم توسط عکس و فیلم و امکانات دیگر آنان را نیز با خود همراه کنند

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

پرده دوم : کودتای روسی و خودکشی سیاسی رهبر

تاکنون نقش روس ها در کودتای اخیر چندان اثبات شده نبود ولی هم اکنون مدارک همکاری روس ها با دولت دروغ فاش شده و مشخص شده است که تفکر و هدایت کودتا از سمت روس ها و عوامل اجرایی آن مشخصا اعضای باند احمدی نژاد و رهبری او بوده است
در قسمت اول این مقاله به این موضوع پرداختیم که چرا دولت تحمیلی بریتانیا را متهم به انجام شورش های خیابانی می کند مسئولان کودتا که به خوبی می دانند طرح روس ها در این کودتا با شکست حتمی مواجه شده انتظار داشتند دولت انگلیس که سابقه طولانی در مراودات وطن فروشانه با آخوندها دارند به کمک آنها بشتابند و آنها را از این شکست سنگین نجات دهند
آقایان باید زودتر از اینها به این فکر می افتادند و به جای باجهای سنگینی که به روس ها برای دست یابی به بمب هسته ای می دادند
از خیر ساخت بمب و انرژی هسته ای می گذشتند (آخر آخوند را چه به این حرف ها) به انگلیس برای حفظ حکومت خود باج می دادند هم اکنون اینگونه به دشمنی با این کشور بر نمی آمدند
خوشبختانه روس ها حافظه تاریخی خود را در این ماجرا از دست داده بودند و با اعتماد به نفس و مقایسه ایران با کشورهای اروپای شرقی به این نتیجه رسیده بودند که چون فلان کاندیدا رنگ خاصی را برای تبلیغات خود استفاده کرده پس این یک انقلاب مخملی است
آقایان شتاب زده و بدون هیچگونه شناختی از مسائل ایران برای سرکوب انقلاب مخملی که گفته می شود الگوی اصلی آن از کشورهای اروپای شرقی به ایران وارد شده طرح کودتایی را که از مدتها قبل فراهم کرده بودند پیاده کردند
صرف پوشیدن و نمایش یک رنگ خاص انقلاب مخملی برپا نمی شود ، مردم در این میان تنها مطالبات ساده ای را در راه پیش برد دموکراسی و ایجاد فضای آزادتر دنبال می کردند
ولی تصور یک دشمن فرضی توسط آقایان و برخورد نظامی با قضیه بدون شک این نظام را با سقوط حتمی مواجه کرده و بیانات انتحاری رهبر در زمینه سرکوب و برخورد نظامی با مردم مرگ سیاسی او را رقم زد که البته باید اشاره کرد این برخوردها در ادامه برداشت غلط آقایان از حرکت مسالمت آمیز مردم و تصور انقلاب مخملی از آن بود
در یک نگاه کوتاه به تاریخ می توان پایان این ماجرا را پیش بینی کرد آقایان در یک اقدام مفتضحانه مجبور به عقب نشینی شده و احمدی نژاد و گروه مافیاییش برای همیشه صحنه سیاست را ترک می کنند
ولی مردم هشیار ایران دیگر زیر بار یوغ ولایت فقیه نمی روند و این لکه ننگ به یک خاطره تلخ تاریخی بدل می شود

۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

Stop Greenecide : سبزکشی ممنوع
برادر بسیجی تو هم مثل ما گول خوردی حالا می فهمم که چه می گفتی
یادم می آید که چگونه تو را پدرت و برادرت را با آرمان ائمه و پیاده سازی اصول اسلام به جبهه فرستادند که چگونه احساساتت را برانگیختند تا جان عزیز را فدای رهبر کنی
وقتی از جبهه ها باز آمدی همه چیز فرق کرده بود به ناگهان دیدی مردم کوچه و بازار به زندگی روزانه خود ادامه می دهند و از آن آرمان که با تو می گفتند خبری نیست
آری آن روز که خشمت جوشید که چگونه از احساساتت سوء استفاده شده تو را به جان مردم انداختند که حال که باز آمدی خود ملت را اصلاح کن
دوباره گولت زدند که فراموش کنی چگونه بازیچه شدی
آری برادر امروز می فهمم
امروز که اینگونه بازیم دادند تا قدرت کثیف و پوشالی خود را به جهان نشان دهند امروز من حال آنروز تو را دارم
می توانی از من گله کنی که چه دیر؟ چه بگویم
ولی اینان امروز نیز تو را به جان مردم انداخته اند و فردا که به هدفشان رسیدند تو بار دیگ می فهمی که بازیچه شدی
فردا که از فرط غم برادرکشی لحظه ای خواب نداشتی و از فرط خون ریزی و سبزکشی لحظه لحظه آب شدی
فردا دیگر دیر است
تصور کن حتی اگرتصور کردنش سخت است
همگی می دانیم که آقایان سبز کش در پی راه اندازی مراسم تحلیف باشکوهی برای پرزیدنت قلابی احمدی نژاد هستند
می دانم در این شرایط کمی دشوار است که تاریخ دقیق پیروزی مردم را بتوان پیش بینی کرد ولی بیایید با هم لحظه ای را تصور کنیم که احمدی نژاد سرمست از بوی تعفن خودش و پیروزی قلابیش و در حال و هوای رجزخوانی برای برده های بسیجیش است که ناگهان فردی با حکم قضایی وارد می شود و آقا را با تشریفات بردن یک گاو به کشتارگاه با خود می برد
و این برده های بیچاره به تب و تاب و غلط کردن می افتند
چه لذتی دارد تصور این صحنه ، چه لذتی دارد تصور صحنه دادگاه جنایی احمدی نژاد و سایر آقایان سبزکش
من از امروز می خواهم با این تصویر روشن مبارزه کنم و به چیزی کمتر از این هم راضی نیستم
احمدی نژاد فاحشه سیاست

باید پذیرفت خیلی سخت است تمام عمر تحقیر شوی و صدای سگ ولگرد آبادی از تو بیشتر توجه جلب کند این وصف زندگی برادر احمدی نژاد است آنروزی که از سیاه چاله های فراموش خانه شهرش به بیرون خزید شرایطی فراهم شده بود تا بتواند خودی نشان دهد
ولی ناگهان افسار گسیخت و در طی چند حرکت کاسه لیسانه خود را در دل دجالان جا کرد
با شناختی که از او می رفت اطرافیان می دانستند حاضر به انجام هر کاریست تا خودی نشان بدهد ؛ او بهترین گزینه بود تا سیاست کثیف پشت پرده را بتوانند به چهره کریهش نسبت دهند
هم اکنون با نگاهی متفاوت می توان به شباهت بسیار زیاد وی به روسپیان پی برد آنگونه که بازیچه شهوت رهبرش شده و از برکت فروشش آقایان پشت پرده چاق تر می شوند
هم چون روسپی آبرویی ندارد و اصلا نمی داند آبرو چیست عریان او را به صحنه های بین المللی می فرستند و از رقصاندنش کیسه هاشان سنگین تر می شود
می دانند که اگر جهانی تف به رویش بیاندازد او به خود می بالد که مرا لایق تف انداختن دانسته اند و سخن از هاله هایی می کند که او را فراگرفته
می دانند که مرز دروغ و راست را نمی داند و هرگز برایش هم تفاوتی نداشته او یک نکته را به خوبی آموخته که هرگز آنچه را که می بیند باور نکند مثلا اگر خود را در آینه دید می گوید نه این پسر همسایه است چون من که زیباییم شهره شهر است یا اینکه اگر در اجلاس بین امللی حاضر می شود و همه جلسه را ترک می کنند به دلیل شدت نور هاله اطرافش است که دیگران از ترس کور شدن فرار می کنند
و یا اینکه اگر در صدها صندوق رای هیچ برگه ای به نامش نباشد مشکلی نیست او با قدرت معجزه الهیش آنها را به نام خود می کند
خلاصه این آقای پرزیدنت قلابی فاحشه سیاست اون آدمهایی شده که هر روز دارند به برکت خون این مردم چاق تر می شوند
آقای کیسنجر یکی از برجسته ترین مقام های سیاسی دنیا که مشاور روسای جمهوری آمریکا از جمله پرزیدنت نیکسون بوده است چند شب پیش در مصاحبه خود با بی بی سی اعلام کرد که از شرایط پیش آمده در ایران پشتیبانی می کند و از ادامه حرکت مردمی انتظار می رود که رژیم به سمت نابودی حرکت کند،وی صراحتا گفت اگر این اتفاق به دست مردم انجام نشود بر اساس سیاست آمریکا در خاورمیانه این کشور مجبور است از راههای دیگری برای برکناری رژیم استفاده کند (مانند عراق)،به نظر می رسد تاریخ دوباره تکرار شد ولی نه تاریخ سی سال گذشته ! اگر کمی عقب تر برویم به دوره احمدشاه می بینیم که چگونه انگلیسی ها احمدشاه را با ترفند و وعده های خود خام کرده و پس از طرح ریزی کودتایی رضا پهلوی را به قدرت رساندند نکته اینجاست که اینبار روس ها چنین نقشی را بازی کرده و با وعده به احمدی نژاد و رهبر فاسدش کودتا را طراحی کرده ولی از آنجائیکه هرگز تصور چنین قیام مردمی را نداشتند اکنون کودتای خود را شکست خورده می بینند و پشت دولت احمدی نژاد را خالی کرده و همین آقایان روسی مجبور به تسلیم در برابر مردم شده اند و انتظار جهانی بر اینست که این حکومت پوشالی بسیار زودتر از آنچه تصور می رود سرنگون شود البته تلاش آقایان برای انگ بستن به بریتانیا و متهم کردن این کشور نیز به این دلیل است که آقایان لجشان گرفته و می دانند شاید اگر طرح ریزی این کودتا به عهده انگلیس بود آنها اکنون پیروز میدان بودند زیرا تاریخ نشان داده با شناخت و رابطه نزدیکی که آخوندها با انگلیس دارند محال بود که به خامنه ای اجازه داده می شد تا در یک اقدام انتحاری دست به خودکشی سیاسی بزند و کل نظام فاشیستی آنها در معرض نابودی بیافتدو اوباما که از تاریخ آگاه است نمی خواهد مانند کارتر متهم به تغییر رژیم در ایران بشود
من از سرد شدن می ترسم از ترسیدن می ترسم از خانه نشستن می ترسم از این مردمان غافل می ترسم از فردای ایران ببخشید الایران می ترسم دنیا را ببینید که چگونه از صدای فریادهایمان ترسیده که چگونه چشم به چشمان ندا دوخته ما اگر با این دستان خالی قدرت نداشتیم چگونه است که تانک برایمان صف می کشند این دریوزگان پست که مثل زالو خون می مکند از سگ خوارترند وقتی پای جان کثیفشان در میان است
تمام وجودم مملو از کینه به این کفتارهاست شما لجن ترین برگ تاریخید باورتان نمی شود که این جوانان که تا دیروز اهل لهو و لعب بودند چگونه است که امروز مانند شیر بدن متعفن شما را به لرزه آورده اند من می گویم چگونه! ما فرزندان کاوه و آرش و سیاوشیم خون پاک آریایی در وجودمان است شما از نسل زالوها و کفتارها ضحاک ها و موش خوارها از نعره هایمان سلاح آهنینتان خرد می شود دجالان با شپش قرین

۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

قدم هایمان استوارتر می شود با پلیدیهایت
قلب هایمان پاک تر می شود با دروغ هایت
و خیابان
سینه داغدارش داستان غم هایمان را گواه
و سنگفرش های گلگونش رنگین به خون هایمان
روزی زمین دهان می گشاید
و داستان سیاه کاریت را بازمی گوید
هرگز با دروغ پرستان خونخوار مصالحه نکنید
ای کسانی که به منش پاک آراسته شده اید
زرتشت بزرگ
ای مردم هیچ یک از شما نباید به سخنان و حکم دروغ پرستان گوش دهید
زیرا آنها جان و مال و شهر را دچار احتیاج و فساد می کنند
پس آنها را از خودتان برانید به آن کسی گوش کنید که از راستی برخوردار است
زرتشت بزرگ
اتل متل توتوله رهبرشون چه جوره
یک خر داره یک پالون احمدی با گلوله
یک زن روسی بستون
هاچین و واچین
پا تو از کشور ما برچین

۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

چمدان سبز مادرم را که سالهاست غبار گرفته
از خاطرات دور بیرون می آورم
لباس مخمل سبزی که هرگز به تن نکرده بودم
مرواریدهای سبز رنگ پریده که زمانی نقش گردن آویزی فاخر را داشتند
و هر آنچه که سبز بود و از یاد برده بودم
در آن می چینم و به راه می افتم
من از امروز فرزند خیابانم
گریه های شبانه ام که راه به جایی نمی برد
سوالی دارم نه چندان سخت
تو که آینه دار خدایی
خود را در آینه دیده ای ؟
به موریانه ای می مانستی
جان می مکیدی
رویاهای کودکیمان
آنگاه که چشم به ماه می دوختیم
تا در حلقه مهتابیش خواب پرواز ببینیم
و در هوای بوی بلوط
جشن تابستان را می سرودیم
تو رویهایمان را ربودی
به گرگ نه شغال نه
به زالوهای تشنه تو خندیده ای
آن خس و خاشاک تویی
پست تر از خاک تویی
جانی و ضحاک تویی
کاوه منم مهر منم
ناجی این خاک منم

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

تو کجایی پس تو کجا
شب افسونگر کولی
به کجا می بری این مرده افتاده ز پا
صبح پایان آنچه خواستنی است
در شب
آغاز سرنوشتی تلخ
گیج و مات
در جستجوی آنچه خواستنی است
نگاهمان پرسه می زند در خیابانها
هنوز راه می رویم هنوز می بوییم
نسیم خواب آزادی را
هنوز می شنویم یگانه موسیقی
باران را
آری آن ساز بی وقفه می گرید
آوار سنگین بی پناهی را
بسان ناله های باد
خال کوبی ضربه های تیر و تبر
طرحی جاودانه است
که بر قاب تن داریم
آری آن ساز بی وقفه می گرید
مگر نه آفتاب تا آخرین شعاع می تابد
ما آخرین مرز خواهیم گشت
تا کودکانمان رنگ آفتاب را
از یاد نبرند
از دریچه های همیشه به نور
تا امید گس شعله های غروب
بر در هر خانه کوفتیم و به گریه گذشتیم
به کدامین افق بیاندوریم
چشم تیر خورده خود
یا که فریاد کنیم
به کدامین آهنگ
رنگ موسیقی خون
ما ز رزم کهن هیچ ندیدیم و از تیرهای روان بر جان آدمیان
ولی در بزم خواستنت
رزم هزار ساله را چشیدیم
آری ما از تبار تیر خوردگانیم
از تبار به تاراج رفتگان تن
دادگاهی برپاست آن سوی قله ها
در این بلندا فضا مرطوب از سیل اشک هاست
قاضی سالها پیش از آنکه محکوم شوی اسیرت کرده است
متهم آزاد است ترک دادگاه کند ولی نبیند اگر دید سرخ لاله ها به رنگ رخسارش بخندند که بیرنگ است آخرین قطره خشک نشود درس عبرتی خواهد بود
به رفتار مرگ می پریدیم و در نور شمع راز می جستیم
به آن دورها می نگرم به آن دورها که با حنجره بسته و فریادهای خاموش با دستانی خالی و رویاهایی که باد با خود برد
رام و سرمست بودیم در خلسه و اسیر گرگ تیز دندان بی نقاب
به آن دورها می نگرم به راههای بی سامان که بی پناه پیمودیم
هنوز در وهم سبزه زاران رهایی بودیم بر ندیده ای خیال می بستیم و نغمه می سرودیم
درس همیشگی معلم تاریخ : به تاراج رفت قلب تکیده مردمان راستین
دستها به روی آسمان نه که به زیر زمین مدفون است
ابری غرید صدایمان از قلب کوهستان بازگشت و در کوره های کر ناپدید
سودای ما میرات تلخ سایه های کرکسان شد
تا نخ ز جانمان نریسند لب نمی دوزیم
زمان مرور صدای صدای ماست
و ما در دو راهی صد راه رفته و نرفته به الهام صد شعر خوانده و نخوانده راه شیری را با مشتهای ساده باورمان کج می کنیم
رقم می زنیم برگه های بی نفس تاریخ را
و همچنان پیش می رویم