۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

من از سرد شدن می ترسم از ترسیدن می ترسم از خانه نشستن می ترسم از این مردمان غافل می ترسم از فردای ایران ببخشید الایران می ترسم دنیا را ببینید که چگونه از صدای فریادهایمان ترسیده که چگونه چشم به چشمان ندا دوخته ما اگر با این دستان خالی قدرت نداشتیم چگونه است که تانک برایمان صف می کشند این دریوزگان پست که مثل زالو خون می مکند از سگ خوارترند وقتی پای جان کثیفشان در میان است
تمام وجودم مملو از کینه به این کفتارهاست شما لجن ترین برگ تاریخید باورتان نمی شود که این جوانان که تا دیروز اهل لهو و لعب بودند چگونه است که امروز مانند شیر بدن متعفن شما را به لرزه آورده اند من می گویم چگونه! ما فرزندان کاوه و آرش و سیاوشیم خون پاک آریایی در وجودمان است شما از نسل زالوها و کفتارها ضحاک ها و موش خوارها از نعره هایمان سلاح آهنینتان خرد می شود دجالان با شپش قرین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر