۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

به طور مثال حرکت دسته محله امیرآباد شمالی به سمت پایین و پیوستن به دسته امیرآباد جنوبی، و حرکت به سمت دسته انقلاب ، دسته فاطمی به سمت امیرآباد، دسته گیشا به سمت پایین پیوستن به آنها ،حرکت دسته جمهوری به سمت غرب و پیوستن به دسته انقلاب ، دسته آزادی به سمت شرق و پیوستن به دسته انقلاب و پیوستن مردم از سایر تکایا و دسته ها به سمت آنها و در نهایت تسخیر شمال تا جنوب انقلاب و شرق تا غرب آن.

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

دلم شب زده در این غربت قریب و چشمهایم ثانیه ها را تندتر می شمرند
حیف که پاگیر عشق شده ام وگرنه دریاها را پیاده بادبان می زدم تا به تو رسم

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

چگونه است که وقتی به خاته بازمی گردی غریبی تو دیگر
غریبی برای خیابانها ، برای رفتگرها ، برای رانندگان ، دوستان و دوستان نزدیکتر ز جان
دیگر گنجشکهای اندک حیاط برایت صبح ها نمی خوانند و گربه های ملوس برایت شاخه و شانه می کشند
تو کم کم له می شوی آب می شوی زیر رد سنگین نگاهها
انگار وقتی رفتی ، زخمی سر باز کرد در دل آنها ، زخمی که با دوباره دیدنت دردش می گیرد
اینجا نگاهها تو را له می کند ، انگار تو را بو می کنند و بوی خاک خیابانهای شهر از تنت رفته
و تو بی حرفی می دانی که دیگر جای تو در این سرزمین آتش نیست
و تو بی جدالی برای ماندن دوباره می روی تا بیش از این لک بی مهری را که بر پیشانیت است
در آینه چشمان کسانت نبینی و در خانه غربتی نباشی
تو می روی با درد ، با لبخندی تلخ
با چشمانی خشک و ضجه ای خیس و بی صدا
ولی هر بار که می روی می خواهی کسی دستت را بگیرد ، کسی خوشبختی نمایشی ات را باور نکند
کسی بگوید ، بیا و اینبار نرفتن را تجربه کن در کنار ما ماندن را دوباره خاطره کن
ولی با دستهای شیشه ای بدرقه ات می کنند تا تو دوباره گم شوی در غبار فرسنگها فاصله
و سیگاری که از آخرین دیدار ها برایت مانده تنها چیزیست که طعم وطن می دهد
و تو کم کم گم می شوی در حصار شیشه ای و دیگر دستها از حرکت ایستاده و تو رفته ای با چشمانی خشک

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

پیغام گیر تلفن شاعران بزرگ

پیغام گیر حافظ :

رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!...تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!/بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام...زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !

پیغام گیر سعدی:

از آوای دل انگیز تو مستم...نباشم خانه و شرمنده هستم/به پیغام تو خواهم گفت پاسخ...فلک را گر فرصتی دادی به دستم

پیغام گیر فردوسی :

نمی باشم امروز اندر سرای...که رسم ادب را بیارم به جای/به پیغامت ای دوست گویم جواب...چو فردا بر آید بلند آفتاب///پیغام گیر خیام:این چرخ فلک عمر مرا داد به باد...ممنون توام که کرده ای از من یاد/رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش...آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!


یغام گیر مولانا :

بهر سماع از خانه ام رفتم برون،رقصان شوم!...شوری برانگیزم به پا،خندان شوم شادان شوم !/برگو به من پیغام خود،هم نمره و هم نام خود...فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!

پیغام گیر بابا طاهر:

تلیفون کرده ای جانم فدایت!...الهی مو به قوربون صدایت!/چو از صحرا بیایم نازنینم...فرستم پاسخی از دل برایت !

پیغام گیر شاملو :

بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت...سنگواره ای از دستان آدمیت...آتشی و چرخی که آفرید...تا کلید واژه ای از دور شنوا...در آن با من سخن بگو...که با همان جوابی گویم...تآنگاه که توانستن سرودی است

پیغام گیر فروغ :

نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم/با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم/و آستانه پر از عشق می شود/و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند/سلامی دوباره خواهم داد!

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

دیگر نمی توان شکوفه جوان دیگری از این زمین پاک را در خاک داشت

هق هق گریه امونمو بریده ، از دیشب قفسه سینه ام بدجوری می سوزه تازه دارم مفهموم " جگر سوختن رو می چشم " ، نمی دونم یکدفعه چی شد شاید اینهمه فشار بلاخره سر باز کرد ، از زمانیکه ترک وطن کردم و غربت نشین شدم دیگه یک قطره اشک هم از چشمام نیومد انگار با خودم لج کرده باشم قهر کرده باشم مثل سنگ شدم ، آخه چقدر گذشته و چهره اونهایی که عاشقشون بودم رو مثل یک فیلم ویدیویی جلوی چشمام می دیدم چقدر می خواستم به دیوار زل بزنم تا چشمام سیاهی ببینه این بود که انگار ناخودآگاه تصمیم گرفتم که مثل سنگ بشم تا تو این غم غریبی نشکنم ، به خدا اینها شعار نیست من خورد شدم و مجبور شدم خودم یه خود دیگه به دنیا بیارم یه خود جدید بی گذشته ، یه رباط که می خنده و تو برنامه ایکه بهش دادند گریه برنامه ریزی نشده ، بعضی وقتها از اینکه قطره اشکی از چشمانم سرازیر نمی شد از خودم خجالت می کشیدم ، از اینکه صحنه های کشتار دوستانم را دیدم و از دیدن چشمان معصوم و پرسشگر ندا اشکی نریختم به خود می لرزیدم ، از اینکه با گلوی بسته درد را فریاد می زدم ، از اینکه صدا در من خفه شده بود ، تمام وجودم غم بود و ولی چشمانم خشک بود و دل با من قهر قهر بود اشک از من دور دور ، اما چه شد اینبار گویی دیگر کمرم شکست از اینهمه درد پیاپی گویی قهر دیگر بس بود، دستم به دریای باشکوه اشک خیس شد و قلبم در آیینه غرور تو سوخت ، دیگر نمی توان بی تو و بی فرداهای تو آرام داشت ، دیگر نمی توان شکوفه جوان دیگری از این زمین پاک را در خاک داشت ، من به دیدار تو می آیم ای آزاد مرد که جرمت جور دیگری به آزادی نگریستن بود و هزینه اش در سلاخ خانه دیو پرواز کردن ، من از این غربت تلخ به خانه می آیم ،

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

من یک دختر 16 ساله ام و در13 آبان( روز دانش آموز) که احساس می کردم روزی متعلق به من است می خواهم از تمامی آنچه تو امروز مانند یک آموزگار به من آموختی تشکر کنم .من از تو تشکر می کنم نه بخاطر ضربات باتومی که بر بدن من زدی ، که دردش را دوست دارم و هر زمان که نگاهی به زخمهایم می اندازم بزرگتر می شوم .از تو تشکر می کنم نه به خاطر حلقه اشکی که در چشمان مادرم دیدم ، وقتی که در مقابل برادر خردسالم به او دشنام های رکیک می دادی .از تو تشکر می کنم نه به خاطر لگدی که بر کمر مادر بزرگ هفتاد ساله ام زدی (تازه دو ماه از جراحی کمرش گذشته بود . )از تو تشکر می کنم نه به خاطر اینکه در یک کلاس عملی جامعه شناسی مفهوم حکومت دینی ، قانون اساسی ، مردم سالاری ، عدالت و .... را برایم معنا کردی .از تو تشکر می کنم چون به رشد جنبش سبز کمک کردی . کینه ای که در دل من و تمامی هموطنان سبزم کاشتی به ما توان استقامت و همبستگی می دهد .از تو تشکر می کنم چون تمامی آنچه حکومت جمهوری اسلامی 30 سال شعارش را داده بود ، را تو زیر سوال بردی نه ما !و از تو می خواهم که باز هم مرا بزنی ، به مادرم دشنام دهی ، و .... تا جنبش ما به بلوغ کامل برسد . من و جنبش سبز با هم بزرگ می شویم و می دانم که ما پیروزیم. و زمانی که ما پیروز شویم ، مطمئن باش که با تو و خانواده ات آن نمی کنیم که تو با ما کردی ، زیرا تو هم از ما بودی !!!!!!

۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه

میخواهم دنیا نام ایرانم را با تاریخ با شکوهش و با مردمان خون گرمش و با دیدنیهای شگفت انگیزش بشناسد ، نه با بمب اتم

چندی پیش با یکی از دوستان مسن اروپایی نشسته بودیم كه سر سخن در مورد ایران باز شد ، او ایرن سی سال پیش را خوب میشناخت و خاطراتش برایم خیلی جالب بود ، ایرانی كه برای نسل من بسیار ناشناخته است ایرانی خوشنام كه پدرانمان از آن برایمان نگفتند. بگذریم ، این دوست میگفت سی سال پیش برای کشور شان یک افتخار بود كه شاه ایران و بانو فرح در مراسم رسمی آنها حضور یابند و تقریبا تمام مردان حکومتی به شاه ایران برای داشتن زنی اینچنین زیبا و فعال حسادت میکردند. میگفت در نظر اروپاییان ایران کشوری بسیار پیشرفته و با تمدن بود كه در زمینه فرهنگی و اقتصادی همتای آمریکا به حساب میامد. من كه در کمال تعجب به صحبتهای این دوست گوش میدادم باورم نمیشود كه روزگاری نام ایران اینچنین خوش میدرخشید.و امروز بعد از سی سال در جواب سوال " اهل کدام کشوری" ؟ وقتی میگویی ایرانی هستم طوری نگاهت میکنند گویی از سیاره دیگری هستی ، در این سی سال بر ما چه گذشته ، میخواهم با افتخار بگویم ایرانیم ، میخواهم دنیا نام ایرانم را با تاریخ با شکوهش و با مردمان خون گرمش و با دیدنیهای شگفت انگیزش بشناسد ، نه با بمب اتم و رییس جمهور ضد بشر و رهبر یکه تاز آخوند كه مالک عقل و جان مردم است .میخواهم دنیا نام ایرانم را نه با اسلام كه با زرتشت ، با مزدک ، با حافظ ،با فردوسی بشناسد ، نه با زشتی و ناپاکی كه با چهره زنان زیبای سرزمینم و با وقار مردان آزاده آن به یاد آورند .میخواهم از این غربت به خانه روم .....

۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

روحانى نسبت به برهنگى و رابطه طبيعى دو جنس حساسيت دارد، اما از کنار فقر و فلاکت مى گذرد. "سوزان ارتس
اگر کسى يک نفر را بکشد قاتل است، ميليونها را بکشد فاتح است و همه را بکشد خداست. "ژان روستان

به من بگو قبل از تولد کجا بوده ای تا به تو بگویم پس از مرگ کجا خواهی رفت. "نیچه

۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

قلم چرخید و فرمان را گرفتند


قلم چرخید و فرمان را گرفتند

ورق برگشت و ایران را گرفتند
به تیتر «شاه رفت ِ» اطلاعات
توجه کرده کیهان را گرفتند
چپ و مذهب گره خوردند و شیخان
شبانه جای شاهان را گرفتند
همه ازحجره‌ها بیرون خزیدند
به سرعت سقف و ایوان را گرفتند
گرفتند و گرفتن کارشان شد
هرآنچه خواستند آن را گرفتند
به هر انگیزه و با هر بهانه
مسلمان نامسلمان را گرفتند
به جرم بدحجابی، بد لباسی
زنان را نیز، مردان را گرفتند
سراغ سفره ها، نفتی نیامد
ولیکن در عوض نان راگرفتند
یکی نان خواست بردندش به زندان
از آن بیچاره دندان را گرفتند
یکی آفتابه دزدی گشت افشاء
به دست آفتابه داشت آن را گرفتند
یکی خان بود از حیث چپاول
دوتا مستخدم خان را گرفتند
فلان ملا مخالف داشت بسیار
مخالف‌های ایشان را گرفتند
بده مژده به دزدان خزانه
که شاکی‌های آنان را گرفتند
چو شد در آستان قدس دزدی
گداهای خراسان را گرفتند
به جرم اختلاس شرکت نفت
برادرهای دربان را گرفتند
نمیخواهند چون خر را بگیرند
محبت کرده پالان را گرفتند
غذا را آشپز چون شور میکرد
سر سفره نمکدان را گرفتند
چو آمد سقف مهمانخانه پائین
به حکم شرع مهمان را گرفتند
به قم از روی توضیح‌المسائل
همه اغلاط قرآن را گرفتند
به جرم ارتداد از دین اسلام
دوباره شیخ صنعان را گرفتند
به این گله دوتا گرگ خودی زد
خدائی شد که چوپان را گرفتند
به ما درد و مرض دادند بسیار
دلیلش اینکه درمان راگرفتند
مقام رهبری هم شعر میگفت
ز دستش بند تنبان را گرفتند
همه این‌ها جهنم، این خلایق
ز مردم دین و ایمان را گرفتند
سیمین بهبانی

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

عاشورای حسینی اینبار در ایران (شباهت بی نظیر واقعه عاشورا با مسایل روز کشور)

امویان چه پیش از شهادت و چه پس از آن كوشیدند تا امام حسین (ع) را به عنوان فردی شورشی و طغیانگر بنمایانند كه مرتكب گناهی بزرگ یعنی خروج بر امام مسلمین شده و از این رو خون او مباح است. تمام سعی امام (ع) نیز از ابتدای حركت تا پایان آن بر این است كه با سخنرانی‌های افشاگرانه‌ و روشنگر این اتهام و تبلیغ را خنثی كند و مسیر خود را به درستی بشناساند.و امروز کودتاچیان چنین برخوردی را با رییس جمهور منتخب موسوی دارند.تاریخ‌نگاران عثمانی و امئی كوشیدند چهره‌ای از امام حسین (ع) تصویر كنند كه بر اساس آن امام فردی جنگ‌طلب، خشونت‌خواه، دوستدار خونریزی و تند زبان بوده است. و طبیعی است كه قتل چنین فردی می‌تواند روا و جایز باشد.و امروز کودتاچیان چنین برخوردی را با رییس جمهور منتخب موسوی دارند.
برگرفته از سایت hawzah

۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

برادر شهرستانی تو را چون جان دوست دارم

برادر و خواهر شهرستانی و عزیز می دانم که سکوت امروز تو از ترس نیست ، سکوت امروز تو از جهل نیست.سکوت امروز تو از گرد بی مهریست که بر رویاهایت پاشیده اند ، که خواب های شیرین کودکی را و لبخند زیبای زندگی را و دل خوش را از تو ربوده اند، دستان زحمتکشت را می بوسم ، امروز من می جنگم تا تو فردا لبخند را و آزادی را ، شرف انسانی را تجربه کنی ولی بدان که من می دانم تو از من دلیرتری و آنروز که تو به من بپیوندی از من پیشی خواهی گرفت.من تاریخ سرزمینم را می دانم و می دانم که تو چگونه ایرانمان را هزاران سال با شچاعت بی نظیرت از زیر چنگال خونین این نامردمان نجات دادی.من می دانم که رویای امروز من همچون قطره هاییست که از جان عزیزت که زیر بار این همه درد سخت شده به دورن قلب پاکت نفوذ می کند و فردا تو نیز به من می پیوندی ....

آقایان سران دنیا منافع کوتاه مدت اقتصادی خود را به امنیت دنیا ترجیح ندهید

سران گروه G8 هم ثابت کردند علیرغم شعارهایشان دستشان با جنایتکاران در یک کاسه هست و تنها به تقبیح کشتارها بسنده کردند، آقای اوباما و سایرین شما فکر می کنید خیلی زرنگ هستید و قادرید از راههای دیپلماتیک با این آدمکش های بی دین که از هیچ چیزی نمی ترسند جز به خطر افتادن منافع مالیشان رابطه داشته باشید و اینها هم به دلیل دوستی با شما برنامه ساخت بمب اتمی خود را تعطیل می کنند؟ شما می خواهید مثلا از چین عقب نمانید و از این لقمه خوشمزه پر منفعت ایران شما هم بهره ببرید؟آقایان سیاست مدار شما خیلی زرنگید،آفرین بر این همه شعور!یا این لجن ترین انسانهای قرن که ننگ بشریت هستند را نمی شناسید یا خود را به خواب خرگوشی زده اید ،که تمام منافعی که در طول چند سال آینده از مبادلات با رژیم حاصلتان می شود را باید خرج جنگ با همین رژیم برای دفاع از امنیت منطقه و ملت های خود کنید.آیا شما نمی دانید که ظرف مدت کوتاهی رژیم به بمب اتمی دست خواهد یافت؟ما مردم امروز از شما نه حمایت مسلحانه می خواهیم نه توقع دلسوزیتان را داریم ، ما می دانیم امروز سفره رنگین ایرانمان برایتان پهن شده تا آنرا به یغما ببرید ، ما می دانیم که شما پس از صرف لقمه های بزرگ از این سفره استخوانش را نیز برای خود ما ایرانیان به جای نخواهید گذاشت، ولی اکنون این دل ماست که برای شما می سوزد ، امروز ماییم که می دانیم شما چشمانتان از ولع بلعیدن این لقمه چرب گرد شده و ماییم که همین شما با ادامه این روش چند سال دیگر باید دو دستی بر سر مبارکتان بکوبید که با مخوف ترین و متوحش ترین رژیم منطقه چه باید بکنید ، آنروز هست که ملت هایتان شما را زیر سرزنش می کنند که چه حریص و گرسنه بودید که چه ارزان امنیت دنیا را به این بی شرف های نسل کش فروختید و آنروز را ما امروز می بینیم

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

این بیچاره راست می گه که نماد تغییره ،اگر این تو صحنه نمی آمد و انقدر گند بالا نمی آورد که مردم حالا حالا ها به فکر تغییر نظام نمی افتادند
They Told Him Don't You Ever Come Around HereDon't Wanna See Your Face, You Better DisappearThe Fire's In Their Eyes And Their Words Are Really ClearSo Beat It, Just Beat It
You Better Run, You Better Do What You CanDon't Wanna See No Blood, Don't Be A Macho ManYou Wanna Be Tough, Better Do What You CanSo Beat It, But You Wanna Be Bad
Just Beat It, Beat It, Beat It, Beat ItNo One Wants To Be DefeatedShowin' How Funky Strong Is Your FightIt Doesn't Matter Who's Wrong Or RightJust Beat It, Beat It
They're Out To Get You, Better Leave While You CanDon't Wanna Be A Boy, You Wanna Be A ManYou Wanna Stay Alive, Better Do What You CanSo Beat It, Just Beat It
You Have To Show Them That You're Really Not ScaredYou're Playin' With Your Life, This Ain't No Truth Or DareThey'll Kick You, Then They Beat You,Then They'll Tell You It's FairSo Beat It, But You Wanna Be Bad
به او گفتند هرگز بیرون نیا( در خانه بمان)، بهتر است ناپدید شوی(ساکت شوی) ،آتش چشمانشان و کلامشان قاطع بود ،پس مبارزه کن(پیروز شو
بهتره ادامه بدهی ،هر کاری از دستت بر می آید انجام دهی ،اگر می خواهی خونریزی پایان یابد ،محکم باش،از مبارزه دست برندار تا پیروز شوی
پیروز شو ، هیچ کس شکست را دوست ندارد،پس نشان بده تا چه اندازه مبارزه ات استوار است ،مهم نیست چه کسی درست می گوید چه کسی اشتباه ،فقط به پیروزی بیاندیش ،پیروز شو
اونها فقط به دنبال دستگیری تو هستند ، فرار کن (نگذار به دامشان بیافتی)، تو اکنون باید مانند یک مرد محکم باششی ،تو باید زنده بمانی ،پس هر کاری لازم است انجام بده تا پیروز شوی
باید به آنها نشان دهی که نترسیده ای ، که با زندگیت بازی می کنی ،این بازی نیست اونها تو را می کوبند، سپس به لگد می ببندند ،در آخر به تو می گویند که این عین عدالت است،پس ادامه بده تا پیروز شو
بدانید که نمازی که بر خاک ایران زمین می خوانید غصبی ست و باید به فکر خرید قطعه توی قبرستانهای فلسطین باشید چون حتی جناره های کثیفتان در این خاک پاک که نداهای وطن در آن خفته اند جایی ندارد

۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

نقدی بر سخنان بایدن

اینگونه برخوردها تنها باعث لوث شدن جنبش آزادیخواهی مردم می شود ،به نظر می رسد در زد وبندهای پشت پرده آمریکا ،اسرائیل و ایران در طی چند ماه آینده اگر جنبش سبز سرکوب نشود و همچنان ادامه یابد اسرائیل با حمله نمایشی به ایران افکار عمومی مردم از جنبش سبز منحرف کرده و رژیم با حرکات نمایشی و دروغین سپاه و بسیج را به دفاع از کشور فرستاده و آبروی ریخته آنها را نزد مردم باز می خرد تا به راحتی حکومت خود را تا 30 سال آینده نیز تثبیت کند،وای بر مردم ایران ، وای بر ما

خدا هم به جنبش سبز پیوست

روزها خون دادیم و گریستیم ،شبها نامت را بر بامها فریاد زدیم ،در آخرین لحظات ناامیدی طوفانی از شن و نه باران بر ما نازل کردی ،تو گویی خود بر ما واجب کردی سبز شدن و در خانه نشستن را ،اعتصابات را،من که در باورهایم به وجودت و به بزرگیت شک داشتم،بار دیگر بزرگیت را دیدم.خدایا تو نیز سبز شدی ،پس ایران را از وجود این نابندگانت پاک می گردانیم

مبارزه نفوذی : بکارگیری تاکتیک تشکیل رهرو های سبز و حلقه ها

دوستان عزیز ،سایت هایی نظیر بالاترین در حال حاضر بزرگترین و کوبنده ترین نقش را برای مبارزه با این حکومت فاسد دارد ولی نباید به این بسنده کرد،در این چند روز پس از انتخابات با عده ای از دوستان و فامیل از گروههای سنی مختلف که صحبت می کردم به این نتیجه رسیدم که بسیاری از آنها به دلیل در دست نداشتن امکانات اطلاع رسانی نظیر اینترنت و ماهواره از عمق فاجعه دور مانده و واقعا از سیاه کاریهای این جنایتکارها بی اطلاعند،این وظیفه ماست که با روشهای سازماندهی شده آنها را در چند مورد آگاه کنیم:یک راهکار بسیار مفید این است که هر کدام از ما به عنوان یک رهرو سبز حلقه ای ده نفره از دوستان مورد اعتماد تشکیل داده در میان آنها ویدئو های جنایت های اخیر ،عکس ها و بیانیه های مختلف ، دروغ پردازی های دولت کثیف ،رسوایی های مالی وغیره را پخش کرده و از هر یک بخواهیم در میان افراد فامیل و بر حسب منطقه زندگی توسط این مدارک به آگاهی سازی افراد کم اطلاع تر برسانند و بدین ترتیب جمعیت رهرو های سبز و حلقه های زیر مجموعه تشکیل دهیم.به این نکته توجه کنیم که این حرامزاده ها با در دست داشتن صداوسیما ،روزنامه و وسایل ارتباطی دیگر کمر به تحمیق توده های مردم بسته اند،اکنون زمانش رسیده که جنبش از میان روشنفکرها ،دانشجویان و اقشار تحصیلکرده به درون عامه و نسل اولی و دومی ها نفوذ کند،باید از اشتباه تاریخی 18 تیر که یک جنبش صرفا دانشجویی و به اصطلاح در سطح افراد الیت جامعه بود درس بگیریم و بدانیم حکومت از همین ابزار برای خاموش کردن جنبش ما امروز استفاده می کند ،تحمیق توده های عامی و جلوگیری از انتشار اخبار وقایع در میان آنها.

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

تاملی در بیانیه و شاهکار سیاسی رییس جمهور موسوی برای آنها که کوک مخالف می زنند

شهر شلوغ است و قلب های همگان در تب و تاب ، صدای نخبگان از هر گوشه ای در نطفه خفه می شود و قلم بدستان همه در بند . بدیهی ست که همه در این شرایط صاحب نظر می شوند ،عده ایکه هیجانی ترند و می خواهند ره صد ساله را یک شبه بپیمایند از هر واکنش منطقی در مورد اوضاع و راههای برون رفت از این شرایط سرخورده می شوند زیرا در این معرکه هیجانات میخواهند به هر حرف تند و واکنش انقلابی دست آویز شوند تا حرارتشان دست خوش گذر زمان نشود،عده ای هم که اصولا با کوچک ترین تلنگری دلسرد می شوند و به چند جد پدری لعنت می فرستند که چرا گول خوردند و وارد این بازی شدند که این عده نقش زیادی در انتشار ناامیدی در سطح جامعه دارند،عده ای هم که تحلیل گر و تاریخ دانند ولی صدایشان به گروه مختصری از جامعه می رسد.بیانیه آخر رییس جمهور موسوی یکی از با ارزش ترین اسناد سیاسی است که به طور حتم ارزش تاریخی پیدا خواهد کرد ،نکته های بسیار ظریف این بیانیه و هوش بالای سیاسی نویسنده از امتیازات آن می باشد ،شاید با نگاهی گذرا آن قشر هیجان زده جامعه که می خواهند به سرعت و با کمترین هزینه به پیروزی برسند این بیانیه را فاقد محرک های پرشور انقلابی ببینند و دلسردی بر افکارشان حاکم شود.قشر دیگری از مردم که هیجانات کمتری داشته و تا حدودی راهکارهای منطقی را نیز در نظر دارند از مظمون این بیانیه به نوعی سازش کاری نویسنده با شرایط موجود را نتیجه گیری کرده ولی در عین حال با نگاهی خوشبینانه ادامه حرکت را نیز در مفهموم کلی آن می یابند.با بررسی نکته های این بیانیه تاریخی می توانیم با زوایای هوشمندانه آن آشنا شده و به ارزش بی بدیل این نوشته سیاسی که در نوع خود کم نظیر است پی ببریم.ادبیات بسیار منطقی و آرام بکار گرفته شده ظمن توصیه های مکرر به پایبندی به قانون اساسی کشور ولا این قانون سراسر اشتباه و دست و پا گیر که باشد بهانه را از جبهه مخالف که به هر طریقی می خواهد مردم و حامیان جنبش سبز را متهم به قانون گریزی و اغتشاش گرایی کند می گیرد. نویسنده خود کاملا به این موضوع معتقد است که در چهارچوب این قانون نمی توان حقوق مدنی مردم را پی گیری کرد زیراکه همواره نیروهای برتری از قانون می توانند آنرا نقض کنند ولی با اینحال هوشمندانه از همین نکته استفاده کرده ضمن تشویق مردم به قانون مداری در جای جای نوشته حامیان را به پی گیری حق خود فراتر از این قانون فرا می خواند.نویسنده که به خوبی از روحیه و ساختار فکری دشمنان مردم آگاه است آنها را به اتحاد و روشنگری ملت ها و حکومت های دنیا فراخوانده و با زیرکی گوشزد می کند که این مهم باید توسط خود مردم و به دور از دخالت بیگانگان انجام شود تا توطئه حکومت کودتا برای اثبات وابستگی حرکت خود جوش مردمی را به دول غربی خنثی کند.نویسنده ضمن به نقد کشیدن و تقبیح سرکوب های گسترده حکومت را به آنچه که مدعی آن است یعنی اسلام فرا می خواند و گوشزد می کند که با نام اسلام این جنایات در حال انجام است و از این تاکتیک برای نشان دادن استفاده ابزاری از دین بهره می جوید.نویسنده سپس با مردم سخن می گوید و با همان ریتم ملایم ادامه می دهد و به تدریج و با هارمونی بسیار ظریف لحن پر شور و انقلابی را به نوشته خود باز می گرداند،از سپری کردن راه دوری سخن می گوید که دنیا آنرا در این مدت کوتاه ناممکن می دید ، از ایجاد شکاف طبقاتی می گوید که حکومت آنرا دامن می زد ، از گرد ناامیدی می گوید که بر پیکر جامعه نشسته بود، به زیبایی و روشنی بیان می کند که مساله بیش از یک انتخابات و یک حرکت آزادیخواهی در چهارچوب همین نظام رو به زوال بود، به همبستگی تمام قومیت های ایرانی اشاره می کند تا سودای خام سودجویان برای تفرقه اندازی میان مردم را برملا کند.از فضای بسته جامعه می گوید از دخالتهای دولتی در احوال شخصی مردم که آنها را به تنگ آورده بود،از امید مردم که دوباره شکوفه زده بود، از یکپارچگی هوشیارانه آنها علیرغم تمامی اختلاف سلیقه ها،از ناامیدی که تا چندی پیش چیره بر آنها بود.از مسئولیت تاریخی مردم می گوید ، از اینکه انقلابی و پر شور همچون ایرانیان در طول تاریخ باید راهمان را ادامه دهیم،از بکارگیری تفکر و شیوه های جدید مبارزه می گوید و خلاقیت را توصیه می کند. با هوشمندی بسیار دوباره از قانون سخن می راند ولی اینبار انقلابی ،" قانون عرفی قراردادی اجتماعی است و به مانند هر عهد و پيمانی که انسان‌ها با هم می‌بندند رعايت آن تنها تا زمانی الزامی است که طرف مقابل نيز به آن پايبند باشد" ، با این جمله شاهکار سیاسی نوشته را اثبات می کند رعایت قانون را منوط به دو طرفه بودن آن می داند بدین معنی که اگر حکومت خود را فراتر از قانون و عهدی که با مردم بسته بداند اجرای قانون توسط مردم بی معنا می شود.در نهایت گله مندی مردم را از این قید و بندها درک می کند و با توجه به ایمانی که به شعور والا و هوش سرشار مردم و نخبگان برآمده از آنها دارد تصور خام حکومت برای سرکوب و ایجاد فضای ارعاب را به چالش می کشد و اطمینان می دهد که پیروزی از آن مردم است.

ملت اهل دل و گل و پروانه بیایید کمی خوشبین نباشیم

ما اصولا ملت اهل شمع و گل و پروانه ایم، خیلی زود بدی ها را فراموش می کنیم و تا خلافش ثابت نشود خوشبینیم.قبل از انتخابات همگی می دانستیم که این دولت کثیف تقلب می کند کمیته صیانت از آرا تشکیل دادیم و خوشحال از اینکه چون زیادیم اینها نمی توانند غلطی بکنند، با کمال فضاحت آقای ا.ن را آوردند بهش وقت اضافه دادند که ملت شریف بیلاخ ما هر کار بخواهیم می کنیم و قانون انتخابات هم سرمون نمی شود.روز انتخابات ساعت رای گیری را تمدید نکردند صدامون در نیامد ، ساعت های اولیه شمارش مدام رای آقای ا.ن بالا می رفت می گفتیم نه اینها دارند اول رایهای شهرهای کوچک را می خوانند،رفتیم توی خیابانها با متانت اعتراض کردیم به گلوله بستند مردم را ،منتظر نظر شورای سگ نگهبان شدیم انتخابات را تایید کردند،حالا هم تصمیم داریم از روش خودشون بریم جلو و مثل بچه مومن های با شخصیت اعتکاف کنیم فکر می کنیم کل ایران تو سایت بالاترین عضو هستند یا یک صفحه فیس بوک دارند خوب همه میایند و اینها هم می گویند خوش آمدید بفرمایید با خیال راحت بنشینید در مساجد ما هم ازتون پذیرایی می کنیم.شایعه دستگیری رییس جمهور موسوی را پخش می کنند ما باز هم خوش باوریم می گوییم نه نمی توانند،بعد هم لابد رییس جمهور را به نحوی زمین گیر می کنند.به نظر شما وقتش نیست که خوش بینی را کمی کنار بگذاریم و باور کنیم با چه حکومت فاشیستی کثیفی طرفیم.نظیر این حکومت در تاریخ بشری وجود ندارد ،اینها خون می خورند و جان می گیرند اینها از برگهای کلام خدا برای رفع حاجت استفاده می کنند اینها سیاه ترین شکل شیطانند،باید این دشمن را شناخت باید باور کنیم هرکاری از اینها بر می آید باید خوش بینی حداقل تا پیروزی کنار بگذاریم باید آمادگی هر لجن کاری و جنایت را داشته باشیم.با فرض اینکه اینها کمر به قتل عام تمامی حامیان رییس جمهور موسوی بسته اند باید مبارزه کنیم،نباید ترسید چون اینها از احمق ترین نیروهای جامعه تغذیه می شوند و ما جمع میلیونی آگاهیم.اینها فقط و فقط خونخوارند و تئوری پردازانشان بسیار نادانند و در قرون وسطا بسر می برند.متاسفانه ما هم اکنون از بخش قابل توجه جامعه غافلیم ،به عنوان نمونه کارگر خانگی ما یکی دو ماهی ست که با آوردن بهانه های مختلف از آمدن و کار در خانه ما سر باز می زد خلاصه با پافشاری متوجه شدیم که به خوبی از سمت گروه کودتاچی ها تتمیع می شود و به شدت به دفاع از آقای ا.ن می پردازد و خوب البته فعلا نیازی به کار در منزل ما ندارد.باید بتوانیم با پخش عکس و فیلم و هزار کار دبگر این گروه های جامعه را هم با خود همراه کنیم و در آخر تقاضا دارم برای مدتی خوشبین نباشیم.

۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

پوچ در پوچ: نمایشنامه کودتا( پرده اول

بازیگران: محمود ا.ن ، علی ح .خ

شب اندرونی محمود آماده خوابیدن می شود،بیژامه سوراخش را به پا کرده لبخندی بر لب
ناگهان صدای زنگ تلفن شنیده می شود
محمود:الو
نوچه الف: آقا راحت بخوابین دم بچه ها گرم همه ایران به شما رای دادن
صبح اندرونی محمود سراسیمه از خواب بیدار شده
زهرا خانم : آقا دوباره که رخت خوابت رو خیس کردی
محمود : خفه شو زن دیشب آقا رو تو خواب دیدم
در همین حال با عجله حاضر می شود و خود را به بیت علی می رساند
اندرونی بیت ،بوی تریاک در فضا پیچیده و محمود دوباره سر درد می گیرد
نوچه ب رو به محمود : علی خان خلوت کرده یک ساعتی منتظر باشید
بعد از ظهر محمود کلافه از انتظار ، علی خان وارد می شود
محمود : آقا دیشب خواب بدی دیدم
علی : بگو
محمود : آقا خودش اومد به خوابم گفت چه نشستی که یک طوفان در راهه کلی هم خس و خاشاک با خودش می یاره
جادوگر بیت با عینک آفتابی بسیار قوی در همین حال وارد می شود
همه اهل بیت به هنگام ورود محمود باید از عینک های خاصی استفاده کنند تا در اثر شدت هاله نور کور نشوند
جادوگر بیت : طوفان نشانه خشم خداست و خس و خاشاک بندگان بر حق خدایند
علی به نوچه ها علامت می دهد ، گردن جادوگر از بدنش جدا و نقش زمین می شود
حکومت تاجی امام زمانی به روزی افتاده که ماندن یکی دو سال را هم برای خودش غنیمت می شمرد. آقایان چندین و چند قرن است که به واسطه دین رابطه نزدیکی با توده های مردم داشته اند اینان بهتر از هر تحلیلگری از روحیات ایرانیان آگاهند اینان بهتر از من و شما می دانند که ایرانی در طول تاریخ چگونه جلادترین حکومتها را به خاک نشانده است.حال این سوال مطرح می شود که چرا اینان از تاریخ عبرت نمی گیرند حتی همین تجربه انقلاب خودشان هم می تواند چنین درسی به ایشان دهد.دلیلش بسیار روشن است اینان می دانند که اصلاحات درون ساختار حکومتیشان یک نام گول زنک برای برکنار شدنشان از اریکه قدرت است، سی سال تلاش برای قبضه کردن تمامی قدرت و ثروت کشور نمی بایست به راحتی تقدیم گروهی دیگر اندیش از خودشان شود، ضرورتی ندارد که با وجود داشتن نیروی نظامی و سایر امکانات قدرت را تقدیم رقبای خود کنند،شبکه مافیایی خامنه ای و هزاران تن از مزدورانش به سختی قدرت را از چنگال رفسنجانی و جیره خوارانش بیرون کشیده است.نکته جالبی که در این میان وجود دارد این است که این شبکه مافیایی فقط و فقط یک هدف را دنبال می کرده و آن هم ثروت اندوزی است و برخلاف تصور هیچگونه تفکر ایدولوژیکی و دینی در پشت آن قرار ندارد ،همانند شبکه های مافیایی ایتالیایی تنها منافع مالی توسط این گروه دنبال می شود و به همین دلیل اینها به اندازه تمامی گروه های خرد مافیایی شکننده هستند و به خوبی برایشان روشن است که حکومت کثیفشان ظرف چند سال آینده محکوم به فناست .از این رو در این فرصت کوتاه به دست آمده هر آنچه می توانند بار می زنند و راههای فرار خود را آماده می کنند .قدرت این حیوانات حکومتی بسیار پوشالی تر از آن است که تصور می رود ،اعضای این باند مافیایی از مرز چندهزار نفر بیشتر تجاوز نمی کند.در این میان مردم باید با هوشیاری به آگاه سازی بخش محروم جامعه بپردازند و هریک خود سفیری شوند تا توده های ناآگاه تر و نیروهای بسیاری را جذب جنبش کنند ، سفرهای شهرستانی داشته و با نشان دادن جتایات رژیم توسط عکس و فیلم و امکانات دیگر آنان را نیز با خود همراه کنند

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

پرده دوم : کودتای روسی و خودکشی سیاسی رهبر

تاکنون نقش روس ها در کودتای اخیر چندان اثبات شده نبود ولی هم اکنون مدارک همکاری روس ها با دولت دروغ فاش شده و مشخص شده است که تفکر و هدایت کودتا از سمت روس ها و عوامل اجرایی آن مشخصا اعضای باند احمدی نژاد و رهبری او بوده است
در قسمت اول این مقاله به این موضوع پرداختیم که چرا دولت تحمیلی بریتانیا را متهم به انجام شورش های خیابانی می کند مسئولان کودتا که به خوبی می دانند طرح روس ها در این کودتا با شکست حتمی مواجه شده انتظار داشتند دولت انگلیس که سابقه طولانی در مراودات وطن فروشانه با آخوندها دارند به کمک آنها بشتابند و آنها را از این شکست سنگین نجات دهند
آقایان باید زودتر از اینها به این فکر می افتادند و به جای باجهای سنگینی که به روس ها برای دست یابی به بمب هسته ای می دادند
از خیر ساخت بمب و انرژی هسته ای می گذشتند (آخر آخوند را چه به این حرف ها) به انگلیس برای حفظ حکومت خود باج می دادند هم اکنون اینگونه به دشمنی با این کشور بر نمی آمدند
خوشبختانه روس ها حافظه تاریخی خود را در این ماجرا از دست داده بودند و با اعتماد به نفس و مقایسه ایران با کشورهای اروپای شرقی به این نتیجه رسیده بودند که چون فلان کاندیدا رنگ خاصی را برای تبلیغات خود استفاده کرده پس این یک انقلاب مخملی است
آقایان شتاب زده و بدون هیچگونه شناختی از مسائل ایران برای سرکوب انقلاب مخملی که گفته می شود الگوی اصلی آن از کشورهای اروپای شرقی به ایران وارد شده طرح کودتایی را که از مدتها قبل فراهم کرده بودند پیاده کردند
صرف پوشیدن و نمایش یک رنگ خاص انقلاب مخملی برپا نمی شود ، مردم در این میان تنها مطالبات ساده ای را در راه پیش برد دموکراسی و ایجاد فضای آزادتر دنبال می کردند
ولی تصور یک دشمن فرضی توسط آقایان و برخورد نظامی با قضیه بدون شک این نظام را با سقوط حتمی مواجه کرده و بیانات انتحاری رهبر در زمینه سرکوب و برخورد نظامی با مردم مرگ سیاسی او را رقم زد که البته باید اشاره کرد این برخوردها در ادامه برداشت غلط آقایان از حرکت مسالمت آمیز مردم و تصور انقلاب مخملی از آن بود
در یک نگاه کوتاه به تاریخ می توان پایان این ماجرا را پیش بینی کرد آقایان در یک اقدام مفتضحانه مجبور به عقب نشینی شده و احمدی نژاد و گروه مافیاییش برای همیشه صحنه سیاست را ترک می کنند
ولی مردم هشیار ایران دیگر زیر بار یوغ ولایت فقیه نمی روند و این لکه ننگ به یک خاطره تلخ تاریخی بدل می شود

۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

Stop Greenecide : سبزکشی ممنوع
برادر بسیجی تو هم مثل ما گول خوردی حالا می فهمم که چه می گفتی
یادم می آید که چگونه تو را پدرت و برادرت را با آرمان ائمه و پیاده سازی اصول اسلام به جبهه فرستادند که چگونه احساساتت را برانگیختند تا جان عزیز را فدای رهبر کنی
وقتی از جبهه ها باز آمدی همه چیز فرق کرده بود به ناگهان دیدی مردم کوچه و بازار به زندگی روزانه خود ادامه می دهند و از آن آرمان که با تو می گفتند خبری نیست
آری آن روز که خشمت جوشید که چگونه از احساساتت سوء استفاده شده تو را به جان مردم انداختند که حال که باز آمدی خود ملت را اصلاح کن
دوباره گولت زدند که فراموش کنی چگونه بازیچه شدی
آری برادر امروز می فهمم
امروز که اینگونه بازیم دادند تا قدرت کثیف و پوشالی خود را به جهان نشان دهند امروز من حال آنروز تو را دارم
می توانی از من گله کنی که چه دیر؟ چه بگویم
ولی اینان امروز نیز تو را به جان مردم انداخته اند و فردا که به هدفشان رسیدند تو بار دیگ می فهمی که بازیچه شدی
فردا که از فرط غم برادرکشی لحظه ای خواب نداشتی و از فرط خون ریزی و سبزکشی لحظه لحظه آب شدی
فردا دیگر دیر است
تصور کن حتی اگرتصور کردنش سخت است
همگی می دانیم که آقایان سبز کش در پی راه اندازی مراسم تحلیف باشکوهی برای پرزیدنت قلابی احمدی نژاد هستند
می دانم در این شرایط کمی دشوار است که تاریخ دقیق پیروزی مردم را بتوان پیش بینی کرد ولی بیایید با هم لحظه ای را تصور کنیم که احمدی نژاد سرمست از بوی تعفن خودش و پیروزی قلابیش و در حال و هوای رجزخوانی برای برده های بسیجیش است که ناگهان فردی با حکم قضایی وارد می شود و آقا را با تشریفات بردن یک گاو به کشتارگاه با خود می برد
و این برده های بیچاره به تب و تاب و غلط کردن می افتند
چه لذتی دارد تصور این صحنه ، چه لذتی دارد تصور صحنه دادگاه جنایی احمدی نژاد و سایر آقایان سبزکش
من از امروز می خواهم با این تصویر روشن مبارزه کنم و به چیزی کمتر از این هم راضی نیستم
احمدی نژاد فاحشه سیاست

باید پذیرفت خیلی سخت است تمام عمر تحقیر شوی و صدای سگ ولگرد آبادی از تو بیشتر توجه جلب کند این وصف زندگی برادر احمدی نژاد است آنروزی که از سیاه چاله های فراموش خانه شهرش به بیرون خزید شرایطی فراهم شده بود تا بتواند خودی نشان دهد
ولی ناگهان افسار گسیخت و در طی چند حرکت کاسه لیسانه خود را در دل دجالان جا کرد
با شناختی که از او می رفت اطرافیان می دانستند حاضر به انجام هر کاریست تا خودی نشان بدهد ؛ او بهترین گزینه بود تا سیاست کثیف پشت پرده را بتوانند به چهره کریهش نسبت دهند
هم اکنون با نگاهی متفاوت می توان به شباهت بسیار زیاد وی به روسپیان پی برد آنگونه که بازیچه شهوت رهبرش شده و از برکت فروشش آقایان پشت پرده چاق تر می شوند
هم چون روسپی آبرویی ندارد و اصلا نمی داند آبرو چیست عریان او را به صحنه های بین المللی می فرستند و از رقصاندنش کیسه هاشان سنگین تر می شود
می دانند که اگر جهانی تف به رویش بیاندازد او به خود می بالد که مرا لایق تف انداختن دانسته اند و سخن از هاله هایی می کند که او را فراگرفته
می دانند که مرز دروغ و راست را نمی داند و هرگز برایش هم تفاوتی نداشته او یک نکته را به خوبی آموخته که هرگز آنچه را که می بیند باور نکند مثلا اگر خود را در آینه دید می گوید نه این پسر همسایه است چون من که زیباییم شهره شهر است یا اینکه اگر در اجلاس بین امللی حاضر می شود و همه جلسه را ترک می کنند به دلیل شدت نور هاله اطرافش است که دیگران از ترس کور شدن فرار می کنند
و یا اینکه اگر در صدها صندوق رای هیچ برگه ای به نامش نباشد مشکلی نیست او با قدرت معجزه الهیش آنها را به نام خود می کند
خلاصه این آقای پرزیدنت قلابی فاحشه سیاست اون آدمهایی شده که هر روز دارند به برکت خون این مردم چاق تر می شوند
آقای کیسنجر یکی از برجسته ترین مقام های سیاسی دنیا که مشاور روسای جمهوری آمریکا از جمله پرزیدنت نیکسون بوده است چند شب پیش در مصاحبه خود با بی بی سی اعلام کرد که از شرایط پیش آمده در ایران پشتیبانی می کند و از ادامه حرکت مردمی انتظار می رود که رژیم به سمت نابودی حرکت کند،وی صراحتا گفت اگر این اتفاق به دست مردم انجام نشود بر اساس سیاست آمریکا در خاورمیانه این کشور مجبور است از راههای دیگری برای برکناری رژیم استفاده کند (مانند عراق)،به نظر می رسد تاریخ دوباره تکرار شد ولی نه تاریخ سی سال گذشته ! اگر کمی عقب تر برویم به دوره احمدشاه می بینیم که چگونه انگلیسی ها احمدشاه را با ترفند و وعده های خود خام کرده و پس از طرح ریزی کودتایی رضا پهلوی را به قدرت رساندند نکته اینجاست که اینبار روس ها چنین نقشی را بازی کرده و با وعده به احمدی نژاد و رهبر فاسدش کودتا را طراحی کرده ولی از آنجائیکه هرگز تصور چنین قیام مردمی را نداشتند اکنون کودتای خود را شکست خورده می بینند و پشت دولت احمدی نژاد را خالی کرده و همین آقایان روسی مجبور به تسلیم در برابر مردم شده اند و انتظار جهانی بر اینست که این حکومت پوشالی بسیار زودتر از آنچه تصور می رود سرنگون شود البته تلاش آقایان برای انگ بستن به بریتانیا و متهم کردن این کشور نیز به این دلیل است که آقایان لجشان گرفته و می دانند شاید اگر طرح ریزی این کودتا به عهده انگلیس بود آنها اکنون پیروز میدان بودند زیرا تاریخ نشان داده با شناخت و رابطه نزدیکی که آخوندها با انگلیس دارند محال بود که به خامنه ای اجازه داده می شد تا در یک اقدام انتحاری دست به خودکشی سیاسی بزند و کل نظام فاشیستی آنها در معرض نابودی بیافتدو اوباما که از تاریخ آگاه است نمی خواهد مانند کارتر متهم به تغییر رژیم در ایران بشود
من از سرد شدن می ترسم از ترسیدن می ترسم از خانه نشستن می ترسم از این مردمان غافل می ترسم از فردای ایران ببخشید الایران می ترسم دنیا را ببینید که چگونه از صدای فریادهایمان ترسیده که چگونه چشم به چشمان ندا دوخته ما اگر با این دستان خالی قدرت نداشتیم چگونه است که تانک برایمان صف می کشند این دریوزگان پست که مثل زالو خون می مکند از سگ خوارترند وقتی پای جان کثیفشان در میان است
تمام وجودم مملو از کینه به این کفتارهاست شما لجن ترین برگ تاریخید باورتان نمی شود که این جوانان که تا دیروز اهل لهو و لعب بودند چگونه است که امروز مانند شیر بدن متعفن شما را به لرزه آورده اند من می گویم چگونه! ما فرزندان کاوه و آرش و سیاوشیم خون پاک آریایی در وجودمان است شما از نسل زالوها و کفتارها ضحاک ها و موش خوارها از نعره هایمان سلاح آهنینتان خرد می شود دجالان با شپش قرین

۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

قدم هایمان استوارتر می شود با پلیدیهایت
قلب هایمان پاک تر می شود با دروغ هایت
و خیابان
سینه داغدارش داستان غم هایمان را گواه
و سنگفرش های گلگونش رنگین به خون هایمان
روزی زمین دهان می گشاید
و داستان سیاه کاریت را بازمی گوید
هرگز با دروغ پرستان خونخوار مصالحه نکنید
ای کسانی که به منش پاک آراسته شده اید
زرتشت بزرگ
ای مردم هیچ یک از شما نباید به سخنان و حکم دروغ پرستان گوش دهید
زیرا آنها جان و مال و شهر را دچار احتیاج و فساد می کنند
پس آنها را از خودتان برانید به آن کسی گوش کنید که از راستی برخوردار است
زرتشت بزرگ
اتل متل توتوله رهبرشون چه جوره
یک خر داره یک پالون احمدی با گلوله
یک زن روسی بستون
هاچین و واچین
پا تو از کشور ما برچین

۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

چمدان سبز مادرم را که سالهاست غبار گرفته
از خاطرات دور بیرون می آورم
لباس مخمل سبزی که هرگز به تن نکرده بودم
مرواریدهای سبز رنگ پریده که زمانی نقش گردن آویزی فاخر را داشتند
و هر آنچه که سبز بود و از یاد برده بودم
در آن می چینم و به راه می افتم
من از امروز فرزند خیابانم
گریه های شبانه ام که راه به جایی نمی برد
سوالی دارم نه چندان سخت
تو که آینه دار خدایی
خود را در آینه دیده ای ؟
به موریانه ای می مانستی
جان می مکیدی
رویاهای کودکیمان
آنگاه که چشم به ماه می دوختیم
تا در حلقه مهتابیش خواب پرواز ببینیم
و در هوای بوی بلوط
جشن تابستان را می سرودیم
تو رویهایمان را ربودی
به گرگ نه شغال نه
به زالوهای تشنه تو خندیده ای
آن خس و خاشاک تویی
پست تر از خاک تویی
جانی و ضحاک تویی
کاوه منم مهر منم
ناجی این خاک منم

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

تو کجایی پس تو کجا
شب افسونگر کولی
به کجا می بری این مرده افتاده ز پا
صبح پایان آنچه خواستنی است
در شب
آغاز سرنوشتی تلخ
گیج و مات
در جستجوی آنچه خواستنی است
نگاهمان پرسه می زند در خیابانها
هنوز راه می رویم هنوز می بوییم
نسیم خواب آزادی را
هنوز می شنویم یگانه موسیقی
باران را
آری آن ساز بی وقفه می گرید
آوار سنگین بی پناهی را
بسان ناله های باد
خال کوبی ضربه های تیر و تبر
طرحی جاودانه است
که بر قاب تن داریم
آری آن ساز بی وقفه می گرید
مگر نه آفتاب تا آخرین شعاع می تابد
ما آخرین مرز خواهیم گشت
تا کودکانمان رنگ آفتاب را
از یاد نبرند
از دریچه های همیشه به نور
تا امید گس شعله های غروب
بر در هر خانه کوفتیم و به گریه گذشتیم
به کدامین افق بیاندوریم
چشم تیر خورده خود
یا که فریاد کنیم
به کدامین آهنگ
رنگ موسیقی خون
ما ز رزم کهن هیچ ندیدیم و از تیرهای روان بر جان آدمیان
ولی در بزم خواستنت
رزم هزار ساله را چشیدیم
آری ما از تبار تیر خوردگانیم
از تبار به تاراج رفتگان تن
دادگاهی برپاست آن سوی قله ها
در این بلندا فضا مرطوب از سیل اشک هاست
قاضی سالها پیش از آنکه محکوم شوی اسیرت کرده است
متهم آزاد است ترک دادگاه کند ولی نبیند اگر دید سرخ لاله ها به رنگ رخسارش بخندند که بیرنگ است آخرین قطره خشک نشود درس عبرتی خواهد بود
به رفتار مرگ می پریدیم و در نور شمع راز می جستیم
به آن دورها می نگرم به آن دورها که با حنجره بسته و فریادهای خاموش با دستانی خالی و رویاهایی که باد با خود برد
رام و سرمست بودیم در خلسه و اسیر گرگ تیز دندان بی نقاب
به آن دورها می نگرم به راههای بی سامان که بی پناه پیمودیم
هنوز در وهم سبزه زاران رهایی بودیم بر ندیده ای خیال می بستیم و نغمه می سرودیم
درس همیشگی معلم تاریخ : به تاراج رفت قلب تکیده مردمان راستین
دستها به روی آسمان نه که به زیر زمین مدفون است
ابری غرید صدایمان از قلب کوهستان بازگشت و در کوره های کر ناپدید
سودای ما میرات تلخ سایه های کرکسان شد
تا نخ ز جانمان نریسند لب نمی دوزیم
زمان مرور صدای صدای ماست
و ما در دو راهی صد راه رفته و نرفته به الهام صد شعر خوانده و نخوانده راه شیری را با مشتهای ساده باورمان کج می کنیم
رقم می زنیم برگه های بی نفس تاریخ را
و همچنان پیش می رویم